شمیم یاس
شمیم یاس

شمیم یاس

منزل من

بسم الله الرحمن الرحیم

داشتم توی خیابون محله راه می رفتم، پیرمردی را دیدم که دست یه بچه را گرفته و مدام میگه که من را ببر منزلم. بچه می گفت: خونه توی توی این کوچه است، اما پیرمرد گوشش بدهکار نبود تند و تند می گفت رضا منا می بری یا نه تو بلد نیستی فقط منا از خیابونها رد کن خودم بلدم همه همسایه ها می گفتن مشاعرش را از دست داده و حواس نداره . اما برای اینکه بهش توهینی نشه پسرش رضا را با اون راهی کرد و خودش هم با ماشین دنبال اتوبوسی رفت که پدر سوار شده بود اتوبوس هر جا می ایستاد پسر ماشین را نگه می داشت مبادا پدر را گم کنه اما پدر هیچ جا پیاده نشد، مگر جلوی قبرستان نو و رفت آرم کنار قبر خانمی نشست و مثل طفلی که مادر را گم کرده شروع به گریه کرد، مادر بیا منم ببر، مادر بیا منم ببر، خسته شدم توی این دنیا اینجا بده . پسر، رضا و بقیه افراد قبرستان نگاهش می کردند، چندی نگذشته از فریادها که کنار قبر آن خانم که به ظاهر مادرش بنظر می رسید دراز کشید و جان داد . رضا کوچولو فریاد کشید که بابا بزرگ بابا بزرگ اما جوابی نمی شنید . خدایا اون می خواست بره خونه  خودش یعنی اینجا بود خونه اون پدر دست رضا گرفت کنار کشید و سر پدر را بر زانو گذاشت و گریان می گفت بابا چرا تنها، بابا چرا تنها ...   

--------------------------

بعد نوشت : همه ما این خانه را خواهیم داشت .

بعدتر نوشت : کاش خانه آخرتم زیبا باشد ....

 

مولای من ...

سلام 

بسم الله الرحمن الرحیم

آقای من، غیبت ( دوری ) تو خوابم را گرفته و خوابگاهم را بر من تنگ کرده و آرامش و راحت دلم را ربوده است، آقای من، غیبت تو مصیبتم را به مصیبت های دردناک ابدی پیوسته، از دست دادن یکی پس از دیگری؛ جمع و عدد را فانی می سازد، پس احساس نمی کنم به اشکی که در چشمم خشک می گردد،‌ و ناله ای که در سینه ام آرام می گیرد، مگر آنکه مصائب بزرگ تر و دلخراش تر و پیشامدهای سخت تر و ناشناخته تر در برابر دیده ام مجسم می شود .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

باز نوشت : فرازی از نامه امام صادق در دوری از مولا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

بعد نوشت :‌  کاش به اندازه سر سوزنی ما نیز مولای خود را درک می کردیم

بعد تر نوشت :‌بر گرفته از کتاب فروغ ولایت

 

 

اوج بی رحمی

سلام

آنقدر باید در فراغ مولایمان بسوزیم اما افسوس هنگامی که او به ما نزدیک می شود ما نمی دانیم .

وقتی که با دادن شاخ گلهای رز و سرخ ما را به برپایی دعای ندبه دعوت می کند هنگام ورود آن شاخ گل را در دستی میگیرم اما افسوس بعد از اتمام دعا هنوز ساعاتی نگذشته هنگام خروج با بی رحمی تمام آن را زیر پا لقد می کنیم و رد می شویم ...

دوباره موقع درد یادی از آقا می کنیم اوج بی رحمی ما ....

-------------------------------------

باز نوشت : ما در اوج مشتاق دیدار شماییم اما شما ؟؟؟؟

شاید خدا .....

سلام

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی دلت اینقدر گرفته و فکر می کنی فقط درمونش خداست ....

وقتی می خوای صداش بزنی دوست داری جوابت را بلند بده .....

وقتی از همه جا نا امید میشی و فقط در خونه خودش آروم می گیری ....

یه وقت می شنوی که صدایی بهت میگه من کنار توام اما با بی رحمی تمام بهش می گی پس چرا نمی بینمت یا احساست نمی کنم اون وقت بهت می گه بر گرد و پشت سرت را نگاه ببین همه جا دو تا رد پا هست یکی برای تو و یکی برای من ببین همیشه کنارت بودم و هیچ وقت تنهات نذاشتم بعد کم کم می رسه به جایی که رد پا یکی می شه بهش می گی خدایا چرا رد پا یکی شد دیدی تنهام گذاشتی ؟

خدا در جوابت میگه اگه کمی به جای عجله فکر کنی می فهمی که تا اون لحضات کنارت بودم وقتی دنیا برای تو تنگ و سخت شد این یه رد پا برای من بود و من تو را به آغوش کشیده بودم ....

نمی خواستم خودت بری که اشتباه کنی ....

حالا من با این همه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

------------------------------------------------

بعد نوشت :‌ من با این همه علامت سوال چه کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بعدتر نوشت :‌ چه کسی هست من را یاری کند ؟؟؟

باز نوشت :‌ خدا از رگ گردن به بندگانش نزدیکتر است .

چادر نشین خاک...

                                           بسم رب الزهرا

     فاطمیه فصل بیعت با علی       جرم زهرا گفتن یک یا علی

کاش در و دیوار می فهمید که این زهرای ماست و به تنهای برای لمس در و دیوار نیست ....

کاش در و دیوار می فهمید که این دختر رسول خداست و نباید اینگونه او را نوازش کرد با مسمار....

مانده ام تنها با بی کسی ای خدا یعنی همین بود این همه زهرا ؛ زهرا کردن های ما ....

دنیایی که با نام عشق زهرا آرامش گرفت اینگونه باید قدر دانی می کرد از زهرا که با خدای خود بگوید ای خدا مرگ زهرا را برسان زودتر ای خدا .....

و از چادر نشین خاک از این بیشتر نمی توان انتظار داشت  این چادر نشین با دختر پاک رسول اینگونه بود اف بر او که نشناخت و این گونه خواهد ماند از اشک رسول ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 باز نوشت :‌ این ایام بر عاشقان زهرا تسلیت باد .....