شمیم یاس
شمیم یاس

شمیم یاس

بوی خدا گرفته بود...

سنگین نفس میکشید
.
.
.
آهی کوتاه داشت
.
.
همسرش بهترین پرستارش بود و
فرزندانش تنها امید زندگیش
حال و هوای عجیبی داشت
انگار .............انگار درست است .............. عطر شهادت بر تن او هم خورده بود
عطر عجیبی داشت

بوی خدا گرفته بود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد