سم الله الرحمن الرحیم خودش درسش رو رها کرده بود رفته بود جبهه و مهمونی ِ تیر و ترکش رو با جونش میزبانی کرده بود ... ! اون وقت می گفت تو درستو بخون ... ! این ها رو رها کن ... درس درس درس ...
نگاهش کرد : یه لحظه با یه بغض از تو ذهن عبور داد که پدر من کسیه که جبهه
ی درس رو به جبهه درس واقعی ترجیح داد ؛ خودش جانباز شد ! چرا من رو منع
می کنه ؟!
|