یه روز یه پسر بچه ی 6 ساله یه کار بدی کرد مامانشم با دمپایی افتاد دنبالش ... پسره هم دوید سمت در که فرار کنه به در حیاط که رسید وایساد ! جلوتر نرفت.. مامانش هم رسید بهش و حسابی کتکش زد پسره همینجوری که داشت گریه میکرد با چشمای پر اشک برگشت به مامانش گفت : فکر نکن نمیتونستم فرار کنم و از خونه برم بیرون !!! چادر سرت نبود ! |