ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
همه ایستادند و نگاه می کنند که چطور دست و پا می زند
و در منجلاب تباهی فرو می رود...
انگار امیدی به نجاتش نیست...
راه بازگشت را نمی توانند برایش تصویر کنند...
به او می گفتند: توبه ی گرگ مرگ است...
نمی دانستند با چشمان به خون نشسته اش محبت التماس می کند.
به دنبال شخصیت و رفاقتی است برای بازگشت...
خدا کند که...