شمیم یاس
شمیم یاس

شمیم یاس

روی چه چیزی پا گذاشته ایم؟؟؟

بسم الله
ـ خب این هم از این
و
حس می کنم چیزی جا مانده !
چیزی را فراموش کرده ام ...
آها ...
یادم آمد
عطر !
و باز هم همان حس !
از قلم افتادن ...
شاید به خاطر مقدار عطر است ؟!
خیلی کم شده ...
باید بیشتر بزنم ...
به تصویرش در آینه نگاهی انداخت ...
و باز هم همان حس ِ ناخوشایند ...
لبخند ...
ـ متوجه شدم !
مثلا شالش را عقب تر کشید ...
ولی احساسش یک قدم
عقب تر نرفت ...  کفش های پاشنه بلند پانزده سانتی را باز به پا کرد ! در ذهن آهسته مرور می کرد کمر درد های بعد را ... ، پا درد ها را ... ، د ر د ها را ... و زیر لب زمزمه که چه اهمیتی دارد ! مهم نگاه است که متوجهم شود ! گوش است که به سمتم تیز شود ... مــهم ...  هنگام بیرون رفتن باز همان حس همراهش بود ... فراموشی ... چه حس ِ بدی ..نگاهش را به زمین دوخت ... شاید حافظه یاری کند،حال دیگر مثلا جوراب های رنگ پایش ، رنگ خون شده بود ...  کمی عقب تر رفت ...  روی چه چیزی پا گذاشته ام !؟ آری یادم آمد ... یادم آمد که من فـــــرامـــــوشـــــ ... کرده ام ... خیلی چیز ها را ... به یاد آورد از قلم افتاده ها را ... ، فراموش شده ها را ...التماس دعا یاعلی(ع) ...