-
قانون زمین...
پنجشنبه 3 دیماه سال 1394 08:43
بسم الله یادمان باشد کاری نکنیم که به قانون زمین بربخورد... یادمان باشد همه اینجا انسان هستن.... یادمان باشد کرامت دیگران را زیر سوال نبریم... یادمان باشد بجز ما هم وجود دارد... یادمان باشد روی هرچیز قدم نگذاریم... یادمان باشد این دل است...
-
مذاکره روحانی با اسرائیل!!!!!!!!!!!!
پنجشنبه 12 آذرماه سال 1394 14:42
-
جاده های بیابانی ...
شنبه 25 مهرماه سال 1394 08:39
جاده های بیابانی، حرمتِ پاهای زخمی را نگه نداشته اند. تازیانه ها پیکرِ سه ساله را خوب میشناسند و خورشیدی که آتش میگرید و عطش را در حنجرهها سنگین تر می کند. و اینک، شبِ شام، سنگین بر شهر لمیده است؛ چنان که سقفِ ویرانه را توانِ تحمّل نیست. لهیبِ ماتمی که از خرابه میترواند، قصرِ ابلیسِ را به آتش کشیده است....
-
از کربلا تا شام ...
شنبه 25 مهرماه سال 1394 08:37
السّلام عَلیَ الحُسَین . جانِ ناقابلم فدای روی ماهِ حُسین . . . وعَلی عَلِِِّیِ ابن الحُسَین . که از کربلا تا شام مو سپید گشت در غمِ حُسین . . . وعَلی اوْلادِ الحُسَین که یک به یک جان دادن در آغوشِ حُسین . . . و عَلی اَصحابِ الحُسَین . که ای کاش نام ما هم بود جزء نام یارانِ حُسین . . .
-
کاروان عشق
شنبه 25 مهرماه سال 1394 08:21
کاروانی زسر با خروش پسر// همره کاروان دختر مرتضاست... ماه محرم بر همه عزاداران حسینی تسلیت باد...
-
شهید کانال ارتباطی ما ...
شنبه 25 مهرماه سال 1394 08:19
-
حرفی ندارم ...
شنبه 25 مهرماه سال 1394 08:13
-
عشق واقعی؟؟؟
شنبه 25 مهرماه سال 1394 08:11
-
امیدی به قاب عکس!!
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1394 14:23
هو الرحمن عاقد دوباره گفت: وکیلم ؟ … پدر نبود ای کاش در جهان راه و رسم سفر نبود گفتند: رفته گُل … نه … گُلی گُم … دلش گرفت یعنی که از اجازه بابا خبر نبود هجده بهار منتظرش بود و برنگشت آن فصلهای سرد که بی دردسر نبود ای کاش نامه یا خبری، عطر چفیهای رویای دخترانه او بیشتر نبود عکس پدر، مقابل آیینه شمعدان آن روز، دور...
-
رباب لالایت را دوباره بخوان...
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1394 08:21
بسم الله الرحمن الرحیم این روز ها در یمن کودکان بسیاری را زنده به گور می کنند ! دختر یا پسرش فرقی ندارد تا کودک به خواب می رود ؛ او را در گهواره ی خاک می خوابانند تا با لالایی ملائک خوابشان عمیق شوند ... اشتباه نکنید که این ها مرده اند .. این کودکان زنده اند ؛ شکایت به خدا می برند ... ــ + این روز ها رباب های زیادی...
-
چادرم جاریست...
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1394 08:16
بسم الله الرحمن الرحیم چادرم جاری است میان دست های باد مثل ِ رودی که می رود اما هست چادرم جاری است عطر ِ کوثر می دهد میان ِ آغوش دشت و این منم که نیت ِ وضو می کنم ؛ از هر آنچه نگاه هست طهارت می گیرم قربه الی الله ...
-
چادر من!!!
دوشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1394 08:12
بسم الله الرحمن الرحیم چادر ِ من خوب سپری است در مقابل نگاه اما دل خونینش زخم خورده از زبان ها ... هر قطره خونی که از او می چکد می شود آب و دانه ی این نهال ِ سبز حالا دیگر درخت تنومندی شده برای خودش!!!
-
تا زن نگیری شهید نمیشوی...
شنبه 19 اردیبهشتماه سال 1394 09:25
این خاطره مربوط است به دو سه روز پیش از شهادت بهنام محمدی. بهنام برای گرفتن یک تکه نان به سوی آشپزخانه می رود. آشپزخانه بخشی از محوطه حیاط مسجد است که با برزنت جدا شده. خواهران برای تهیه غذا، از اذان صبح تا پاسی از شب رفته زحمت می کشند. بهنام دو سه بار یا الله می گوید. احترام از فروغ می پرسد: «کیه؟» فروغ سر می گرداند،...
-
بوی خدا گرفته بود...
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 10:28
سنگین نفس میکشید . . . آهی کوتاه داشت . . همسرش بهترین پرستارش بود و فرزندانش تنها امید زندگیش حال و هوای عجیبی داشت انگار .............انگار درست است .............. عطر شهادت بر تن او هم خورده بود عطر عجیبی داشت بوی خدا گرفته بود...
-
آرام باش!!!
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1394 09:01
آرام باش حوصله کن آب های زود گذر هیچ فصلی را نخواهند دید از ریگ های ته جویبار شنیده ام مهم نیست که مرا از ملاقات ماه و گفت وگوی باران بازداشته اند. من برای رسیدن به آرامش تنها به تکرار اسم تو بسنده خواهم کرد... حالا آرام باش همه چیز درست خواهد شد... همه چیزدرست خواهد شد...
-
" أَلَیسَ اللهُ بِکَافٍ عَبدَهُ "
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1394 08:44
انسان ها توی شرایط سخت زندگیشون وقتی که خودشون نمی تونن از حقشون دفاع کنن میرن و یه وکیل میگیرن... چه خوبه ما توی همه ی مراحل زندگیم یه وکالت بدیم به خدا و خدا را وکیل خودمون قرار بدیم »» آیه های: " حسبنا الله و نعم الوکیل.نعم المولی و نعم النصیر" ترجمه: خدا ما را کافى است و او خوب وکیلى است :چه خوب سرپرستی!...
-
انشاءالله جبران می کنم...
چهارشنبه 19 فروردینماه سال 1394 08:41
از زمیــن جثه کوچیکه پسرشو بلند کـرد پسـرک شیطنت کرد پرید بغل ِ بابا... و آروم گفت : مـنم بزرگ میشم شما رو بلنـد میکنم از رو زمـین ... بیست سال بعد پسر تونست پدر رو بــلند کنه پـدر سبک بود ... بـه سبکی یه پلاک ُ چند تیکه استخون . . . .
-
سن و سال مهم نیست!!!!
یکشنبه 7 دیماه سال 1393 09:32
بعد از کلی التماس کردن بلاخر پدرومادرم راضی کردم برای رفتن به جبهه.حالا مانده بود سن کم ان روزها سال 60 متولدین سال 45 بزور میبردن ما 47 بودیم .خلاقیت کردیم عدد پنج نوشتم روکاغذ با قیچی دورش بریدم تا کوچک شد گذاشتم رو عدد 7 شناسنامه شدم متولد 1345 رفتم سپاه .مسول اعزام شهید چیذری بود تا کپی گرفت خندید گفت این مسول ثبت...
-
چتر ایمان!!!
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1393 08:19
-
ایمانتان سقوط نکند!!!
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1393 08:04
-
ریزش گناه مثل ریزش برگ درخت پائیزی
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1393 08:01
به نام خدا سجده و استغفار گناهان را می ریزد روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد، شکراًلله و الهی العفو بگوید، مخصوصا در نماز شب، ده دقیقه، یک ربعی در سجده باشد، حس می کند وقتی که به سجده می رود، سبک می شود . آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است. همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد،...
-
تربیت خدایی!!!
چهارشنبه 16 مهرماه سال 1393 07:59
-
عصر دلگیر...
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1393 08:23
عصر یک جمعه ی دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم...... یکی از اون دلگیری های عصر جمعه عواقب این کارمونه.....
-
چادر سرت نبود!!!
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1393 13:24
یه روز یه پسر بچه ی 6 ساله یه کار بدی کرد مامانشم با دمپایی افتاد دنبالش ... پسره هم دوید سمت در که فرار کنه به در حیاط که رسید وایساد ! جلوتر نرفت.. مامانش هم رسید بهش و حسابی کتکش زد پسره همینجوری که داشت گریه میکرد با چشمای پر اشک برگشت به مامانش گفت : فکر نکن نمیتونستم فرار کنم و از خونه برم بیرون !!! چادر سرت...
-
پشت ویترین نبود...
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1393 11:02
تصمیم گرفت و خودش پا به میدان گذاشت: «خودم خواستارم، پس خودم می پسندم!» همه را نگاه کرد و خیلی ها را پسندید... اما همه از کسی تعریف می کردند که پشت ویترین نبود... سوالها ذهنش را بارانی کردند: اگر زشت است،پس کو نمایش؟ پس چطور مقایسه کنم؟ آخر باید نمایش باشد! یاد حرف مادر افتاد: «کسی را انتخاب کن که فقط برای تو باشد»...
-
کم گذاشتیم ...
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1393 08:48
دختر رو کرد و به بسیجی گفت:واقعا آقا؟ گفت: ببخشید چی واقعا؟ دخترگفت:واقعا شما بچه بسیجی ها از دخترای چادر به سر بیشتر از ما خوشتون میاد! گفت:بله دخترگفت:اگه آره پس چرا پسرایی که از ما خوششون میاد از کنار ما که میگذرندمحو تماشای ما میشن ولی همین خود تو امثال تو از چند متری از دختر چادری که رد میشید فقط سر پایین می...
-
امشب برای پدرت دختری کن...
دوشنبه 17 شهریورماه سال 1393 09:26
بسم الله الرحمن الرحیم هر چند وقت یکبار برای پدرت دختری کن ... ! سرتو بزار رو پاهاش ... بزار دستشو آرووم بکشه لای موهاتو و تو بخوابی حواست باشه بغضتو نبینه ها که دلش میگیره ... نبینه بغض کردی وقتی که دقیق نگاش کردی و سفیدی ِ غبار ِ زمان رو لای مو ها و ریشای ِ مشکیش دیدی ... پدر و مادرامون دارن پیر میشن به قیمت ِ جوونی...
-
سجده ای کرد و سپس شیعه ی مولا برگشت...
شنبه 15 شهریورماه سال 1393 10:37
بسم الله کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت یک زن ویلچری، روی دوتا پا برگشت کافرى تا به ضریح تو نگاهش افتاد. سجده ای کرد سپس شیعه ی مولا برگشت خسته بود از همه ی آینه ها...تا اینکه زشت آمد،متحول شد وزیبا برگشت... انکه در صحن به دنبال شفا امده بود با نگاهی به ضریح تو مسیحا برگشت زائری گفت چرا اشک ندارم آقا نگهش کردی و با...
-
عشق قاعده ندارد...
شنبه 15 شهریورماه سال 1393 09:10
بسم الله الرحمن الرحیم گفتند هر چیز قاعده ای دارد جز عشق و عشق،انگار تا ابد بی قاعده است ... من ردش می کنم ... عشق ِ من را انتظار قاعده چید ... شاید تا ابدی که نمی دانم کی می رسد ! نکند در عشق تقلب کرده ای ... انتظارم میدهی تا عاشق ترم کنی ... ؟!!!
-
این بشر که بود؟؟؟
شنبه 15 شهریورماه سال 1393 08:46
بنام خدا آقا این بشر که بود نشناختیمش و گمان هم نمی کنم حالا حالاها هم بشناسیمش آوینی را می گویم : مائیم که بار تاریخ را بر دوش گرفته ایم تا جهان را به سرنوشت محتوم خویش برسانیم خون سرخ ما فلقی است که پیش از طلوع خورشید عدالت بر آسمان تقدیر نشسته است ما در رکاب امام حسین جنگیدیم؛ ما بی وفایی کوفیان را جبران کردیم آنچه...