شمیم یاس
شمیم یاس

شمیم یاس

همسگران...

گل رو به طرف بابا گرفته بود
می گفت: بابا جون بگیر
بابا نگاه می کرد و گریه می کرد
تعجب کردم که چرا گل رو نمی گیره
پرستار که ملحفه رو کنار زد دلم آتیش گرفت
دو دست و دو پای پدر قطع شده بود
پدر گریه می کرد و دختــر بهش زل زده بود ... 

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 08:08

عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد