شمیم یاس
شمیم یاس

شمیم یاس

ما را چه شد؟؟؟

چندر ماهی  است خودم دست به قلم نشده ام  خیلی کم حوصله بودم تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم که بنویسم و خود را از این تنبلی در بیاورم ...که نوشتم و این شد... 

داشتم در میان کوچه های شهر قدم می زدم اما با دل تنگی زیاد رسیدم به  

همچنان قدم بر می دارم تا برسم به مقصودم با دل تنگی .....

دل تنگ کسی که ندیدنش شده عادت همیشگی همه ی ما .... 

دل تنگ کسی که همه محتاج حضورش هستیم اما نه خواهان حضور او....  

ما را چه شده که این چنین شدیم .... 

مگر نه این است که اگر کسی دل تنگ باشد برای رفع دلتنگی خود تمام تلاشش را می کند که به مقصودش برسد و از این دلتنگی خود را نجات دهد.... 

یادم است چند روز پیش یکی از دانشجوهایم که برای مشاوره آمد پیشم از اضطراب و دلتنگی هایی که برایش پیش آمده بود بخاطر یک مهمانی سخن می گفت  و تمام تلاشش این بود که بادیدن مجدد مهمانش از دل تنگی خود بکاهد اما ما را چه شده که برای رفع دل تنگی خود نیز تلاش نمی کنیم .... 

آقای من! برای من سخت است که همه را ببینم اما تو را نه   

 

برایم سخت است که هر روز صبح چشم باز کنم تو نباشی.... 

مولایم! می دانم که برای آمدنت باید آنقدر خالص شوم که چون آب زلال گرددم .... 

مهربانم! اگر من هنوز مانع ظهورت هستم برای برداشتن چنین مانعی دعا کن .... 

اگر منیت های ما قبح گناه را برداشته و باعث تاخیر در ظهورت شده دعا کن برایمان که باز گردیم .....

دعا کن که دعای چون شمایی اثر دارد .....  

دعا کن که بخاطر خدا و در راهت شهید شوم  شاید گرهی را باز کرده باشم....

مهربانم اگر لیاقت دیدار ندارم حداقل در صف منتظرانت نام مرا بنویس و به بهانه ی شهادت کمی مرا به خود نزدیک کن .... 

نظرات 1 + ارسال نظر
سهرابی پنج‌شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 10:33

بابا دلم تنگه به کی بگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد