امام مرتب پیغام میدادند و از اطرافیان میپرسیدند که: «آقاسیدعلی چطورند؟»
حالشان
بهتر بود، اما هنوز قضیهی هفتاد و دو تن را نمیدانستند. از تلویزیون
آمدند که گزارش تهیه کنند. یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش آمد. پرسیدند
حالتان چطور است؟ گفتند: «من بحمدالله حالم خیلی خوب است» و شعر رضوانی
شیرازی را خطاب به امام خواندند:
بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت / سر خم می سلامت شکند اگر سبویی